/ستاره چیست و از چه زمانی شکل گرفته است؟/
ش
حسن حسینی: ستاره از اول تاریخ سینما بوده است. از اولین فیلمی که ساخته شده. در شش دوره مختلف. اولین دوره ، دوره ی صامت است. در این دوره ستاره سازی نما و جایگاه خودش رو پیدا می کند. از زوایای مختلف گرفته تا فیلمبردار مشخص. دوره دوم از 3019 تا 1950 است که دوره طلایی ستاره سازی محسوب می شود. ستاره های بزرگی در این دوره شکل می گیرند که نماینده دورهای مختلف می شوند. بعد همراه با فضای اجتماعی آن دوره، تحولات اجتماعی به وجود می آید. می رسیم به دوره آكتورز استودیو در دهه 60 و 70. از این به بعد ما دیگر مفهوم بازیگر / ستاره را داریم. مانند مارلون براندو، پل نیومن و...
دوره بعدی تا 1980 است. بار دیگر فضای اجتماعی تغییر می کند و بازیگرانی چون وودی آلن روی کار می آیند که ظاهر چندان زیبا و فریبنده ای ندارند، اما یکسری بازیگر اجتماعی اند. دهه هشتاد هم که عصر ریگان است، بازیگران عضلانی مانند آرنولد شکل می گیرند. در انتها هم می رسیم به دوره ای که کسی چون تام هنکس که در ابتدا کمدی سبک کار می کردد وارد جریان میشود و حتی دوبار پشت سر هم اسکار گرفت. یعنی فضا از آن حالت سبک تغییر لحن داد. این تصویر همچنان ادامه دارد.
نیما حسنی نسب: به نظر من ابتدا باید تفکیک کنیم که داریم در مورد مفهوم کلی ستاره در سینمای جهان حرف میزنیم یا در مورد جایگاه ستاره در سینمای خودمان. ما با دو ماجرای مختلف رو در روییم. ستاره ها در هر دوره مختلف تاثیرات مشخصی در حوزه های متفاوت گذاشتهاند. تاثیراتی در ظاهر، رفتارشناسی، تاصیر در فضای فرهنگی، حتی تکه کلام و ادبیات عامه، مدل مو و لباس تا دیگر موارد. این تنوع در سینمای جهان بوده ولی در سینمای ایران غیر از موارد معدود خیر. مخصوصاً گسستی که در دوره های مختلف سینمایمان داشته ایم در قبل و بعد از انقلاب این مفهوم دوپاره شد. قبل از انقلاب چون بازار سینما کمی نزدیک به بازار جهانی بود، بالطبع ساختار تولید هم نزدیک به سینمای جهان بود، و همچنین سیستم و مكانیسم ستاره سازی اش. بعد انقلاب میران دولتی تصدی سینما را بر عهده گرفتند و به مخالفت با ستاره سازی پرداختند و سعی و خواستشان این بود كه مفهوم و جایگاه ستاره از بین برود... باید به این نكته بپردازیم كه ستاره در سینما چه جایگاه مهم و تاثیرگذاری دارد که با تمام این بگیر و ببندها همچنان ستاره جایگاه و تاثیرگذاری خود را دارد.
/فرهنگ سازی ستاره/
حسن حسینی: بحث جدی در مورد جایگاه ستاره از دهه 1970 شروع شد؛ قبل از این دهه این موضوع تئوریزه نبود و نمیدانستند ستاره چیست؟ و چرا می فروشد؟ از دهه هفتاد نظریه های روانشناسی وارد حوزه سینما شد و به تئوریزه کردن اتفاقات پرداختند. در مبحث روانشناسی هم با موضوع کودک و آینه رو برو شدیم. وقتی کودک خودش را در آینه میبیند، با خود می گوید این من هستم یا نیستم؟ در نگاهش دوپارگی به وجود می آید. این نظریه به حوزه سینما هم وارد شد. وقتی روبروی پرده سینما مینشینیم ماجرا همین گونه می شود. من وقتی ستاره را می بینم میگویم این من هستم یا نیستم؟ هم هستم هم نیستم. اول با قهرمان همذات پنداری می کنیم و خود را مانند او می بینیم، بعد میبینیم این قهرمان بزرگ تر و عظیم تر است. به نوعی در جایگاهِ "منِ برتر" قرار می گیرد.
یکی دیگر هم تئوری مولف است. بازیگرانی که خودشان کارگردانان کار خود هستند و برای خود می نویسند.
وجه سوم تئوری "ژان راست" است كه میگوید بازیگر به عنوان شمایل ژانری کار می کند. شما وقتی بوگارت رو می بینی فضای نوآر و گنگستری برای خود می سازی، یا جان وین را برای وسترن می بینی. ستاره دارای پرسونا می شود. مثلاً وقتی شما فیلمی از کری گرانت می بینی انگار داری مستندی در مورد خودِ کری گرانت می بینی!
نیما حسنی نسب: در ایران هم اگر قائل به ستاره باشیم ستاره ها همیشه پرسوناز داشته و دارند. اصلا تعریف ستاره ازهمان پرسوسناژ می آید دیگر. وقتی با کسی همذات پنداری صورت گرفت و او ستاره شد، یعنی این پرسناژ شکل گرفته است. ولی مشکل اصلی سینمای ایران برای ساخت ستاره این است که خودِ ستاره با جایگاه ستاره بودن که خود مشکل دارد! همیشه از جایگاه اش ناراضی است. ستاره بودن را برای خود کم و کوچک می بیند به همین دلیل به کارهایی روی می آورد که او را از جایگاه ستاره بودنش دور میکند.
/تحلیل ساختاری ستاره در سینما ایران/