زمان جاری : جمعه 08 تیر 1403 - 11:37 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



محمدرضا گلزار,سایت گلزاریا
ارسال پاسخ
تعداد بازدید 506
نویسنده پیام
simsim آفلاین


ارسال‌ها : 59
عضویت: 9 /12 /1392
تشکرها : 36
تشکر شده : 76
اعترافاتی که شنیدم
اعتراف می کنم چند سال پیش تو اتوبوس نشسته بودم باد هم میومد پنجره را باز کردم تف کردم بیرون یکی از پنجره های قسمت خانوما باز بود تفه قشنگ نشست رو صورته دختره به سرعت جت فلنگو بستمداداشم ازخارج اومده بود،روزی که اومده بودشلوغ بودنشدشکلات کش برم روز بعدش صبح زود رفتم سروقت یخجال دیدم دوتاشیشه هست بازش کردم دیدم مثل مرباست باخودم گفتم اخ جون مرباخارجی , دورنگ بودیکی سبز بابوی نعناع یکی دیکه کل،جاتون خالی نون برداشتم تاجا داشت خوردم میدیدم مزه ای غریبی داره با خودم میکفتم حتمأخارجیه مزه اش فرق داره،خوردم چند دقیقه ای که شد دل دردواسهال شروع شد رفتم وسط حیاط افتادم ازهوش رفتم بعد تو بیمارستان بودم،شستشوی معده،روده نابودم شدم بعدجند روز مشخص شدمن ابله تمباکومیوه ای (معسل)به جای مرباخورده بودم،
وای اعتراف میکنم تو ترافیک داشتم با ضبط ور میرفتم یهو متوجه شدم ماشین جلوییم اومد خورد بهم منم دستمو گذاشتم رو بوق داد هم زدم سره یارو بعد فهمیدم اون نیومده غقب من حواسم نبوده پامو از رو ترمز برداشتم رفتم خوردم بهش !!!!!

بچه که بودم خیلی کنجکاو بودم بدونم وقتی مورچه از بلندی میفته پایین چیزیش میشه یا نه واسه همین چند بار رفتم بالا پشتبون و یه مورچه رو سقوط آزاد فرستادم پایین اما متاسفانه وقتی میومدم ببینم چش شده پیداش نمیکردم:دی

چند سال پیش پدرم پاش شکسته بود و داشتیم از بیمارستان میاوردیمش خونه. پدرم سوار ویلچر بود و حسابی ازین وضعیت عصبانی و شاکی بود.برای اینکه حال و هوا عوض شه برادرم ویلچرو گرفت شروع کرد به دویدن که پدرمو بخندونه.. دم آسانسور که رسید انقد سرعت گرفته بود که مجبور شد یهو وایسه.تا وایساد بابام از ویلچر با مغز پرت شد پایین!!! ماها غش کرده بودیم از خنده.داداشم فرار کرد..بابامم از عصبانیت منفجر شده بود در عین حالم خندش گرفته بود...با بدبختی بلندش کردیم بردیمش خونه.. داداشمم تا 1هفته جلو بابام آفتابی نمیشد

یدفه رفته بودم پیش دکتر اورولوژی چون اونجام خیلی درد میکرد.خلاصه نوبت گرفتیمو رفتیم تو.از شانس خوب ما دکترشم یه خانمی بود.منو برد پشت یه پرده گفت بکش پایین.منم که سرخ شده بودم با هزار خجالت در اوردم.بعد یه معاینه کرد و دیدم یکیو صدا کرد.بعد یهو ده پونزده نفر ریختن سرم.تازه فهمیدم که اونا دانشجوهای پزشکین که واسه اموزش اومدن.واقعا از خجالت اب شدم.منو کاشته بود اونجا داشت واسه همه توضیح میداد.ابروم رفت

اعتراف میکنم دو روز پیش از یکی وی پی ان تست گرفتم واسه پنج دقیقه که اگه خوب باشه یه 1 ماهه ازش بخرم/ از همون روز تا الان یادش رفته این وی پی ان تست ما رو قطع کنه.

یادمه بچگیا هرچى زنبور عسل میدیدم همه رو میگرفتم میذاشتم تو یه شیشه در شیشه رو هم میبستم که واسم عسل درست کنن، ساعتها چشم به شیشه منتظر درست شدن عسل میموندم!

یه بار تو دوران دبیرستان یه معلم تاریخ داشتیم با من لج بود منم چون میدونستم واسه امتحان خر زده بودم عجیب، یه دوستی داشتم گفت من هیچی نخوندم، گفتم بشن بغل من همه رو بهت میگم، بعد امتحان دیدم من 8 گرفتم دوستم 18، رفتم به معلم گفتم قبول نکرد منم نا مردی کردم و گفتم اینی که 18 گرفته همه رو از رو من کپی کرده ، معلم هم چک کرد دید آره، به دوستم هم 8 داد.

دیروز با ماشین رفته بودم آموزشگاه تا ساعت کلاسمو بپرسم، مامانم ماشینو پارک کردو گفت من اینجا منتظر میمونم تا بیای، خلاصه من یه 15 min آموزشگاه بودمو کسی هم جواب درستی بهم نمى داد،عصبانی از آموزشگاه اومدم بیرونو سوار ماشین شدم، 3,4تا فوش درشت باره آموزشگاه و منشیش کردم، یه ذره واستادم دیدم مامانم چیزی نمیگه، برگشتم طرفش که دیدم یه پسره حدود 25ساله بقلم نشسته، فهمیدم که ماشینو اشتباه سوار شدم، کلا\" آبروم رفت

اعتراف می کنم! وقتی مهد کودک بودم النگو طلام شکست از وسط. منم انداختمش سطل آشغال !!! هز چند با تلاش بی وقفه ی مستخدم مهد پیدا شد !

پسر خالم اواخر زمستون رفته سوپر مارکت گفته بستنی دارین؟ ..فروشنده گفته نه هنوز هوا سرده نیاوردیم پسر خالم هم گفته خوب پس یه کیم بده

اعتراف میکنم زمانی که تازه وارد فیس بوک شدم هر گروهی که لایک میکردم اسم صاحبش ادمین بود و من تو کف اینکه خدایا این ادمین چه مغزی داره ... هی زرت و زرت پ نه پ و فک و فامیله و اینا هی میده!بعدش یه خر تر از خودم گفت بابا ادمین صاحب سایت فیس بوکه و منم تو خرفهمیم مونده بودم و تو کف که خدایااااااااااااااااااااااااااا چقد اینا متفکرن((((حالا هم زیاد نیست فهمیدم )))یه چند هفته ای میشه فهمیدم چی به چیه!

ویلای یکی از دوستای بابام مهمون بودیم مهمون بودیم ...کارخونه دار بودن و تا نخوای اهل تشریفات ... گلاب به روتون شب تو رختخوابشون جیش کردم...همون لحظه ازخواب پریدم ودیدم که چه گندی زدم ...! بلا فاصله جای خودمو با داداش کوچیکم عوض کردم ...یه لیوان آبم ریختم روشلوارش وهمون لحظه مادرمو صدا زدم وگفتم : مامان ...پاشو ببین آقازاده ت چه گندی زده ...اه ...ببین منم خیس شدم ...! خلاصه این جنایت به اسم برادرم ثبت شد ... آخه خیلی ضایع بود ... من اون موقع ده سالم بود وشاگرد اولم شده بودم ...اصلا راه نداشت ...! :)
فیس بوک توی قسمت پروفایلش پرسیده چه زبانهایی بلدید؟ دوست گرامی من نوشته: : c و پاسکال!!!

توی توالت نشسته بودم و مشغول /یه سوسکی دیدم/اول محلش نزاشتم بعد تصمیم گرفتم بلایی به سرش بیارم که درس عبرتی برای بقیه سوسکا بشه همینجور نشسته یکی از پاهامو بالا گرفتم تا سوسکه دقیقا وقتی اومد زیر پام اونو له کنم/...سوسکه یواش اومد اومد...لبه ی سنگ دستشویی منم محکم پامو اوردم پایین ..پام از لبه ی سنگ سر خورد،یه وری شدم،کله پا شدم،افتادم کف توالته، خراب کردم دیگه....و سوسک ملعون همچنان که من خودمو جمع و جور میکردم...به راه خودش ادامه داد

اعتراف می کنم یه بار نه هفت هشت بار، سر دستشویی به جای شیر آب سرد شیر آب داغ رو باز کردم و شما خودتون بقیه ماجرا رو درک کنید، همدرداش بگن آااااااااااااااااااای :)))

دیروز پسرم اومده و آستینمو گرفته به پاچه اش اشاره میکنه معلومه یه چیزی انداخته تو شلوارش داد میزنم عیال این ریده میگه من دستم بنده محض رضای خدا یه بار هم تو بشورش ببینم اصلا بلدی ! اصلا بلدی رو که گفت رگ غیرتم زد بیرون خواستم نشون بدم اگه کون شور هم بشم بهترین کون شور دنیا میشم :) بردمش دستشویی شلوارشو کندم تکوندمش تو کاسه تا پشگلا بریزه تو کاسه که چشمم به جمال ساعت نازنینم روشن شد که سر خورد و رفت تو کاسه اون هم همه اش داد میزنه شستی اش ؟ شستی اش؟ من هم موندم چی بگم

اعتراف می کنم از مرگ قذافی(غذافی یا قضافی یا قزافی یا قظافی یا نمیدونم دیگه ) یه کمی ناراحت شدم بابا یارو یه زمون شاه بود نباید اون جوری می کشتنش


اعتراف میکنیم که گاهی وقتی میریم گلاب به روتون مستراح آخرش شیر آب داغ رو تا ته باز میکنیم و صبر میکنیم تا آب داغ داغ ک شد سریع میبندیم و خیلی عادی از توالت میایم بیرون وقتی نفر بعدی رفت توالت جایی نزدیک در کمین میکنیم تا صدای جیغش رو از سوختنش بشنویم و تا اعماق وجودمان شاد بشه! :D نگران نباشید من خودم آب رو تست میکنم قبل از استفاده :))

یادم هست وقتی 7 سالم بود اول دبستان توی راه مدرسه پیاده داشتم میرفتم . دیدم دو تا دختر از روبروی من دارن میان و به من نگاه می کنن و قاه قاه با صدای بلند دلشون گرفتن دارن می خندن. من متوجه نشدم چی شده . یه کم دیگه رفتم پایین تر یه دختر کوچولو موچولو هم قد خودم از کنارم رد شد بهم گفت سرما نخوره و نخودی می خندید. سرم انداختم پایین یه هو دیدم زیپ شلوارم بازه هیچ به کنار؛‌ موقع بستن زیپ شلوارم شرت پام نبوده و زیپ شلوار گیر کرده به اونجا. نمی دونین چه دردی داشت وقتی جداش کردم :))

اعتراف میکنم دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟ من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!

اعتراف میکنم بچه بودم یکی از اقوام خیلی دورمون اومدن خونمون چند تا دختر هم داشتن که خیلی بزرگتر از من بودن یهو میون صحبتشون بوووومب یه گوز صدا دار زدم صورتم قرمز شد الان تو خیابون میبینمشون سلامشون نمیکنم منو نشناسن ولی همیشه از جلوشون رد میشم میخندن





پنجشنبه 16 بهمن 1393 - 03:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از simsim به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: avisa & fakhteh & elham &
sali آفلاین



ارسال‌ها : 501
عضویت: 5 /10 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 21
تشکرها : 398
تشکر شده : 1072
پاسخ : 1 RE اعترافاتی که شنیدم
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ♥♥♥♥

امضای کاربر : باران که ببارد چتر هم که باشد اگر قرار به خیس شدنت باشد خیالت خیس می شود
به همین سادگی.................
پنجشنبه 16 بهمن 1393 - 11:20
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از sali به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: avisa / elham / yalda /
avisa آفلاین



ارسال‌ها : 215
عضویت: 29 /7 /1392
محل زندگی: تهران
تشکرها : 227
تشکر شده : 202
پاسخ : 2 RE اعترافاتی که شنیدم
تصویر: /weblog/file/forum/smiles/37.gif

پنجشنبه 16 بهمن 1393 - 12:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از avisa به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh / elham /
lida آفلاین



ارسال‌ها : 1588
عضویت: 1 /9 /1393
محل زندگی: تبريز
تشکرها : 1212
تشکر شده : 3573
پاسخ : 3 RE اعترافاتی که شنیدم
تصویر: /weblog/file/forum/smiles/23.gif 

امضای کاربر :   من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از تو یادی نکنم،میشکنم....
پنجشنبه 16 بهمن 1393 - 19:22
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از lida به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh / elham /
elham آفلاین



ارسال‌ها : 1155
عضویت: 1 /9 /1393
محل زندگی: شیراز
سن: 27
تشکرها : 2082
تشکر شده : 1271
پاسخ : 4 RE اعترافاتی که شنیدم
تصویر: /weblog/file/forum/smiles/23.gif

جمعه 17 بهمن 1393 - 09:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elham به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: yalda /
yalda آفلاین



ارسال‌ها : 248
عضویت: 10 /12 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 18
تشکرها : 2123
تشکر شده : 233
پاسخ : 5 RE اعترافاتی که شنیدم
تصویر: /weblog/file/forum/smiles/37.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/37.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/37.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/34.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/34.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/34.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/13.gif

امضای کاربر : در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هر چه بیشتر به اوج برسی کوچکتر خواهی شد
شنبه 23 اسفند 1393 - 16:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

سایت گلزاریا برای محمدرضا گلزار تنها سایت گلزاریای واقعی ست محمدرضا گلزار ,سایت رسمی گلزاریا برای محمدرضا گلزار منعکس کننده اخبار کامل فیلم ها و سریال محمدرضا گلزار که عکس ها و پشت صحنه ها بصورت دانلود و اخبار اکران فیلم های رضا گلزار را اطلاع رسانی می کند