زمان جاری : چهارشنبه 06 تیر 1403 - 4:08 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



محمدرضا گلزار,سایت گلزاریا
ارسال پاسخ
تعداد بازدید 752
نویسنده پیام
simsim آفلاین


ارسال‌ها : 59
عضویت: 9 /12 /1392
تشکرها : 36
تشکر شده : 76
سوتی هایی که شنیدم
توی طرح پزشکی در روستاهای استان زنجان یکبار به یک مریض آمپول زدم موقع بیرون کشیدن قسمت سوزن سرنگ از قسمت پلاستیکی جدا شد و شکست. دیدم سوزن توی باسن طرف گیر کرده و راحت بیرون نمیاد.فوری رفتم وسیله بیارم که سوزن بکشم بیرون. برگشتم دیدم مریض نیست. هر جا رو گشتم پیداش نکردم. با آمبولانس، مسیر خاکی روستا رو نگاه کردم ولی پیداش نکردم. بعد از سه ساعت دیدم همون مریض اومد درمانگاه. با لهجه آذری گفت : آقای دوهتور ببشخین من یادم رف بی پورسم کی بیام سوزنمو بکشین !!!
فکر کنم حدودا 10 سال پیش بود، تو عروسی یکی از آشناها که شامش سلف سرویس بود یه پیرمرده (که حالا بماند کی بود) 10 دقیقه ای زودتر از همه پیچوندو رفت سراغ میز غذا ، اما اونجا هنوز آماده نبود و فقط تازه برنج رو اوورده بودند سر میز با یه سری مخلفات......... منم فضولیم گل کرد رفتم یه سرکی بکشم و صحنه ای دیدم که تا آخر عمرم یادم نمی ره........! پیرمرده، برنج رو کشیده بود و روش داشت ژله رو به عنوان خورشت می ریخت و می خورد...... تازه فاجعه این بود که داشت مخلوط بی نظیر برنج و ژله رو عین قورمه سبزی هم می زد............! بد نیست یه بارم که شده امتحان کنیم شاید بد نباشه ها....!!!

اون روز نوبت من بود که تو دانشگاه کنفرانس بدم برای همین مانتو شلوار جدیدمو که تازه خریده بودم پوشیدم از وقتی از خونه راه اوفتادم تا دانشگاه همه هی بهم نگاه می کردن منم فکر می کردم اوف حتما از لباسام خیلی خوششون اومده تو دانشگاه یک دسته پسر از کنارم رد شدن یکی شون برگشت گفت ببخشید لباستون مارک داره گفتم بی ادب گفت اخه هنوز مارکش بهشه تازه فهمیدم چه گندی زدم مارک لباسم رو ازش جدا نکرده بودم انگار ابجوش ریختن رو سرم//
واسه انجام کاری رفتم تو یه اداره. یکی از آشناهامون اونجا کار میکرد که فامیلش (( اندرزگو )) بود. خلاصه رفتم پیشش و بعد از کلی سلام و احترام و تحویل و احوالپرسی و غیره ، با صدای بلند و رسا اومدم صحبت رو شروع کنم و کارمو بگم دستپاچه شدم و گفتم: (( آقای اندرگوز!!...)) همه همکاراش که تو اتاق بودن برگشتن و زل زدن به ما دو تا. منو بگو که خشکم زده بود و منتظر عکس العمل یارو بودم که طرف درحالیکه داشت منفجر می شد با لبخندی که از صد تا فحش بدتر بود گفت: ((جونم؟
))...
تازه کامپوتر خریده بودم بماند که بلد نبودم درست حسابی باهاش کار کنم همون هفته اول زدم تمام برنامه هاشو به هم زدم.زنگ زدم به کسی که ازش کامپوترو خریده بودم.هی توضیح میداد چه کار کنم من سر در نمیاوردم.آخرش گفت راهتون که نزدیکه کامپیوترو بردار بیار اینجا!فک کنین من کل بساط کامپیوتر از اسپیکر و کیس و مانیتور و کیبورد و موس و هد فون و پرینتر و...همه رو بردم!!!قیافه طرف وقتی که من از ماشین با اون همه بساط پیاده شدم دیدنی بود!!

یک شب زمستانی از مراسم جشن، پیاده بر میگشتم یهو دل پیچه شدیدی گرفتم جوریکه نمیشد راحت تحملش کرد تصمیم گرفتم سریع بدوم تا توالت خونه.زمین پر برف و یخ بود بین راه دیدم یک ژیان قراضه اشاره می کنه که بیا بالا. هرچی من میگفتم نمیام اون بدتر از روی انسان دوستی اصرار میکرد.خلاصه تا نشستم توی ماشینش بی اختیار بی صدا ول دادم دیدم رنگ صورتش عوض شدبیچاره توی اون سرما خجالت میکشید پنجره رو باز کنه و بروی خودش نمیاورد. هردومون داشتیم خفه میشدیم اون هم پاش گذاشته بود روی گاز که از دستم خلاص بشه. دلم خوش بود غریبه است. فرداش فهمیدم دکتره منو هم خیلی خوب میشناسه :))

توی یک باشگاه اسکیت که حالا اسمشو نمیارم معلم ها وظیفه داشتن بچه ها رو تا دم دستشویی همراهی کنند . یک دختربچه به یکی از همکارام (پسر) گفت من میخوام برم دستشویی. این همکار ما هم میخواسته بگه عمو جون اسکیتتو دربیار بریم . گفته عموجون شلوارتو دربیار بریم . حالا جلوی حراست باشگاه .. یعنی فکر کن سوتی در حد تیم ملی ... تا آخر اون روز بدبختو سوژه کردیم.

آقا من امروز بعد از کلاس بد جوری دست شویی داشتم استادم تا اخره کلاس یه ریز حرف زد . این استادم از اوناشه که خیلی ترسناک وجدیه اصلا وقتی آدمو نگا میکنه ادم واا میره . خلاصه کلاس که تموم شد من واستادم کتابامو برداشتمو بدو رفتم دستشویی . حالا تصور کن آخر وقت دانشگاه ساکت و خلوت ، دسشویی انتهای راهرو چند متر بعد از دفتر همین استادم قرار داره ... منم از عجله هنوز به انتهای راهرو نرسیده کمربندو دکمه های شلوارمو باز کردم داشتم تند تند از در دفتر استاد رد میشدم یهو استاد با صدای کلفت و جدیش داد زد کسری بیا کارت دارم منم هول کردم حرفش زمین نیوفته یهو رفتم تو با کمربند بازو دکمه های باز ... خشکم زد ... تازه فهمیدم چه غلطی کردم ... اونم خشکش زد ... یه چند لحظه همو نگا کردیم منم دستم هنوز به کمربندمه ... یهو استاد داد زد گمشو بیرووووووووننننننننن......

\"یکی از رفقا که مدت زیادی نیست که استاد یکی از دانشگاه های تهران شده نقل می کرد که:سر یکی از کلاس هام توی دانشگاه، یه دختری بود که دو، سه جلسه اول، ده دقیقه مونده بود کلاس تموم بشه، زیپ کوله اش رو می کشید و می گفت: استاد! خسته نباشید!منم به شیوه همه استادهای دیگه به درس دادن ادامه می دادم و عین خیالم نبود!یه روز اواخر کلاس زیر چشمی میپاییدمش! به محض این که دستش رفت سمت کوله، گفتم:
خانوم!!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده!!!!! همه کلاس منفجر شد از خنده هیچ وقت دیگه با اون کوله ندیدمش توی دانشگاه!!!\"


رفتم سوار اتوبوس شدم تا اومدم به راننده بلیط بدم گفت سرویسه مدرسه است این، پشت سرمو که نگاه کردم دیدم یه عالمه دختر دارن منو مسخره می کنن پیاده که شدم همه از پشت شیشه بهم میخندیدن و منم رفته بودم تو خودم و از خجالت آب شدم

یکبار توی داروخونه بعد از گرفتن داروها، چشمم به قوطی های خارجی خیلی خوشگلی شبیه آدامس ریلکس افتاد که جلوی دید و دم دست گذاشته بودند. فکر کردم لابد آدامس هایی هست که طعم دهان عوض می کنه. گفتم بقیه اش بی زحمت یک بسته از این آدامس خوشگلا طعم توت فرنگیش لطف کنید. دیدم خانم دکتره نتونست جلوی خندش بیگیره و آروم گفت اینا آدامس نیستن. ایشالاه عروسیت! دیدم دو سه نفر مشتری که پشت سرم بودند دارن بهم می خندن. فهمیدم سوتی دادم :)

یه روز صبح صبحونه نخورده رفتیم مدرسه از شانس خوب ساعت اول معلم نیومده بود . به بچه هاگفتیم پول بدین یکی بره آش سبزی بخره بیاره بخوریم . یکی از بچه ها رو فرستادیم . آشیه گفته بود برو ظرف بیار تا بریزم تو ظرفت ، این بدبختم کلی فک میکنه ظرف از کجا بیاره ، بالاخره یه بطری نوشابه تو کوچه پیدا می کنه میده به یارو طرفم بر می گرده میگه خو ... تو روحت تو که اینو آوردی لااقل قیف هم میاوردی ...

توی میدون نقش جهان اصفهان خواستیم کلاس بذاریم و باچندتا از این توریستهای ژاپنی عکس یادگاری بندازیم.با یه انگلیسی دست و پا شکسته حالیشون کردیم چی میخوایم.بعد از عکس طرف با لهجه ی غلیظ افغانی گفت:سیپاسگزارم!!!

اقا داداشمو خانومش داشتن میرفتن سفر بعد ما هم واسه بدرقه تا فرودگاه باهاشون رفتیم.......وقت برگشت توی استان مازندران...این روستاهای کنار جاده رو نگاه میکردم....بعد یک قبرستون دیدم فاتحه فرستادم ....بعد دیدم صد متر اونورترشم یکی دیگه هست....تعجب کردم ....اقا رفتیم 4 یا 5 تا روستای دیگه رو رد کردیم دیدم همشون اینجورین....دیگه داشت شاخام در میومد از تعجب .....بعد شهر بعدی دقت کردم.....کندوهای عسل بودن...من تند تند فاتحه میفرستادم... :))))))))))))))

بچگیام یه اصطلاح جدید یاد گرفته بودیم تا هر کی میگفت بله پشت بندش میگفتیم چار دست و پات نعله!!! معنیشم نمیدونستیم فقط همش استفادش میکردیم. تا یکی از همبازیا میگفت بله بقیه میگفتن چار دست و پات نعله!تا اینکه یه بار مهمون داشتیم و بیچاره یکی از مهمونا یکی دیگه رو صدا کرد اونم گفت بله و منم تندی داد زدم چار دست و پات نعله.همه زدن زیر خنده ولی بابام اومد در گوشم گفت امشب خودم چاردست و پاتو نعل میکنم که همون شعورت اندازه یه الاغه!!!!

خواهر یکی از دوستام فوت کرده بود زنک زدم برای تسلیت خیر سرم میخواستم دلداری بدم کفتم انشالله هرجی عمره اونه خاک شما باشه

با مامانم رفته بودیم پارک ساعی خرگوشم رو تحویل بدیم یه جا تابلو زده بودن مدیریت پارک. در رو باز کردیم رفتیم تو سه تا اتاق بود که چراغ یکیش فقط روشن بود. در اتاق رو زدیم دیدیم نه کسی جواب میده نه در رو باز می کنن خلاصه بعد یک ربع که ما همینطوری در می زدیم یوهو یه نفر از دری که به پارک باز می شد اومد تو بعد گفت بفرمایید؟؟؟ من به دری که جلوش وایساده بودیم اشاره کردم گفتم ببخشید کسی داخله؟ آقاهه با تعجب به من و مامانم و خرگوش نگاه کرد گفت فکر نمی کنم برید تو خوب منم یه چپ چپی نگاهش کردم و در رو باز کردم دیدم دستشویی بوده


دوره دانشجویی بود.رفتیم خونه دانشجویی یکی از بچه ها و طبق معمول بساط مسخره بازی به راه.دوستمون یه تیریپ جوادی واسه خودش درس کرد و خشتک شلوارشو جر داد تا دم زانوهاشو لباس زیرشو بست رو بلوزش و زد و رقصید و کلی خندوندمون.نیم ساعتی گذشت و رفتیم یه چیزی درس کنیم واسه ناهار که گوشیش زنگ خورد و چون تو خونه آنتن نمیداد رفت تو حیاط.وقتی اومد بالا گفتش که؛این پسر صاحبخونه چه پررو و فضوله.همینجور زل زده بود بهم؛... وای یعنی ماها منفجر شدیم از خنده :با این وضع رفتی تو حیاط!!!حق داشته خوب... دوستم کارد آشپزخونه رو ورداشته بود و می گفت حتما خودشو می کشه






پنجشنبه 16 بهمن 1393 - 03:11
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از simsim به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: avisa & elham & ati2 & yalda & saye &
sali آفلاین



ارسال‌ها : 501
عضویت: 5 /10 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 21
تشکرها : 398
تشکر شده : 1072
پاسخ : 1 RE سوتی هایی که شنیدم
چه سوتی های باحلی♥♥
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخختصویر: /weblog/file/forum/smiles/8.gif

امضای کاربر : باران که ببارد چتر هم که باشد اگر قرار به خیس شدنت باشد خیالت خیس می شود
به همین سادگی.................
پنجشنبه 16 بهمن 1393 - 11:19
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از sali به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: avisa / fakhteh / elham / yalda /
lida آفلاین



ارسال‌ها : 1588
عضویت: 1 /9 /1393
محل زندگی: تبريز
تشکرها : 1212
تشکر شده : 3573
پاسخ : 2 RE سوتی هایی که شنیدم
تصویر: /weblog/file/forum/smiles/37.gif من الان غش کردم!مردم از خنده!اندرگوز! 
 

امضای کاربر :   من در این خلوت خاموش سکوت
اگر از تو یادی نکنم،میشکنم....
پنجشنبه 16 بهمن 1393 - 19:15
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از lida به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh / elham / yalda / saye /
elham آفلاین



ارسال‌ها : 1155
عضویت: 1 /9 /1393
محل زندگی: شیراز
سن: 27
تشکرها : 2082
تشکر شده : 1271
پاسخ : 3 RE سوتی هایی که شنیدم
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااحال بووووووووووووووووووووووووووووووود

جمعه 17 بهمن 1393 - 09:10
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از elham به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: yalda / saye /
yalda آفلاین



ارسال‌ها : 248
عضویت: 10 /12 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 18
تشکرها : 2123
تشکر شده : 233
پاسخ : 4 RE پاسخ جدید سوتی هایی که شنیدم
سوتی های باحالی بود مرسی عالی بود.
تصویر: /weblog/file/forum/smiles/38.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/1.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/5.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/15.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/19.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/23.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/17.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/25.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/13.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/12.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/18.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/34.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/37.gif

امضای کاربر : در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هر چه بیشتر به اوج برسی کوچکتر خواهی شد
جمعه 22 اسفند 1393 - 18:05
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از yalda به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elham /
saye آفلاین



ارسال‌ها : 540
عضویت: 13 /6 /1393
محل زندگی: تهران
سن: 33
تشکرها : 947
تشکر شده : 655
پاسخ : 5 RE #####
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای منو بگیرید
تصویر: /weblog/file/forum/smiles/37.gifتصویر: /weblog/file/forum/smiles/34.gif

امضای کاربر : آن قدر خلاف موج شنا خواهم کرد
تا رودخانه مسیرش را عوض کند
یا غرق شوم
در خوابی که برای تو دیده ام......
جمعه 22 اسفند 1393 - 20:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از saye به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: elham / yalda /
elham آفلاین



ارسال‌ها : 1155
عضویت: 1 /9 /1393
محل زندگی: شیراز
سن: 27
تشکرها : 2082
تشکر شده : 1271
پاسخ : 6 RE
بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار باحااااااااااااااااااااااااااااااال بود.

شنبه 23 اسفند 1393 - 10:02
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از elham به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: yalda /
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

سایت گلزاریا برای محمدرضا گلزار تنها سایت گلزاریای واقعی ست محمدرضا گلزار ,سایت رسمی گلزاریا برای محمدرضا گلزار منعکس کننده اخبار کامل فیلم ها و سریال محمدرضا گلزار که عکس ها و پشت صحنه ها بصورت دانلود و اخبار اکران فیلم های رضا گلزار را اطلاع رسانی می کند