زمان جاری : جمعه 08 تیر 1403 - 11:55 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



محمدرضا گلزار,سایت گلزاریا
ارسال پاسخ
تعداد بازدید 460
نویسنده پیام
maryam2000 آفلاین



عضویت: 7 /10 /1393

تشکر شده : 337
داستاه کوتاه خنده دار 1
و خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! :)))


دوشنبه 16 دی 1392 - 12:36
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از maryam2000 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh & aysa & fateme & lilly & lida & yalda &
maryam2000 آفلاین



ارسال‌ها : 0
عضویت: 7 /10 /1393

تشکر شده : 337
پاسخ : 1 RE داستاه کوتاه خنده دار 2
بلیـــــغ کوکاکولا / مصاحبه شغلی / میدونی من کیم؟!
تبلیغ کوکاکولا

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت .

دوستی از وی پرسید: «چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟»

وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی نمی دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می داد.

پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.

پوستر ها را در همه جا چسباندم.»

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند.!!!!



دوشنبه 16 دی 1392 - 12:38
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از maryam2000 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh / fateme / lilly / yalda /
maryam2000 آفلاین



ارسال‌ها : 0
عضویت: 7 /10 /1393

تشکر شده : 337
پاسخ : 2 RE داستاه کوتاه خنده دار 3

میدونی من کیم؟!

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:

«یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!!!!

دوشنبه 16 دی 1392 - 12:39
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 6 کاربر از maryam2000 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh / fateme / lilly / mulud / lida / yalda /
maryam2000 آفلاین



ارسال‌ها : 0
عضویت: 7 /10 /1393

تشکر شده : 337
پاسخ : 3 RE داستاه کوتاه خنده دار 4

آفریقایی میگه: منو سفید کن.
تا اینو میگه سومی میزنه زیر خنده آفریقایی میگه: چیه برای چی میخندی؟
سومی گفت: همینجوری.
بعد غوله به آفریقایی دومیه گفت: تو چی می خوای؟
آفریقایی گفت: منم سفید کن .
دوباره سومی میزنه زیر خنده .
آفریقایی گفت برای چی میخندی؟
سومی باز گفت: همینجوری.
نوبت سومی میشه. غوله ازش می پرسه: تو چی می خوای .
سومی میگه: این دوتا رو سیاه کن.

دوشنبه 16 دی 1392 - 12:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 4 کاربر از maryam2000 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh / fateme / lilly / yalda /
maryam2000 آفلاین



ارسال‌ها : 0
عضویت: 7 /10 /1393

تشکر شده : 337
پاسخ : 4 RE داستاه کوتاه خنده دار 5
شخصی که خیلی ادعای پهلوانی می کرد رفته بود خون بده. وقتی کیسه خون را آوردند که خونش را بگیرند.
به پرستار گفت: آبجی! کیسه چیه؟ لوله بیار که به همه خون برسه.
ولی بعد از اینکه یک کیسه خون داد از حال رفت و ۴ تا کیسه خون بهش زدند تا به هوش بیاد.
وقتی به هوش آمد، بدون اینکه به روی خودش بیاره به پرستار گفت: دیگه کسی خون نمیخواد؟!

دوشنبه 16 دی 1392 - 12:41
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از maryam2000 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh / fateme / lilly / mulud / yalda /
maryam2000 آفلاین



ارسال‌ها : 0
عضویت: 7 /10 /1393

تشکر شده : 337
پاسخ : 5 RE داستاه کوتاه خنده دار 6
می گویند یک روز جرج بوش با لباس غواصی به عمق ۲۰۰ متری اقیانوس رفته بود.
یک کوسه به طرفش آمد و از او پرسید: ببخشید! شما آقای بوش رئیس جمهور آمریکا هستید؟
بوش با تعجب پاسخ داد: آره، ولی تو از کجا مرا شناختی؟
کوسه خندید و گفت: آخه دیدم به جای کپسول اکسیژن، کپسول آتش نشانی به پشتت بسته ای!!

دوشنبه 16 دی 1392 - 12:42
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 3 کاربر از maryam2000 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fateme / mulud / yalda /
maryam2000 آفلاین



ارسال‌ها : 0
عضویت: 7 /10 /1393

تشکر شده : 337
پاسخ : 6 RE داستاه کوتاه خنده دار 7
به شخصی گفتند: زود باش زود باش جشن عروسی شروع شده.
گفت: به من چه؟
به او گفتند: عروسی پسر خودت است.
طرف به یارو گفت: پس به تو چه؟!

دوشنبه 16 دی 1392 - 12:43
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از maryam2000 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: fakhteh / fateme / lilly / mulud / yalda /
mulud آفلاین



ارسال‌ها : 107
عضویت: 7 /9 /1393
محل زندگی: قزوین
تشکرها : 473
تشکر شده : 163
پاسخ : 7 RE
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﺯﻧﻲ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﺪ …

ﭘﻴﺮﺯﻥ ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ, ﺩﺧﺘﺮﻱ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﮐﺮﺩ ﻭﮔﻔﺖ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﻬﺖ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﻗﺪ ﺍﻭ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ!

ﭘﻴﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ:ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺍﻳﻦ ﺻﻔﺖ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺑﻲ ﺍﺳﺖ, ﺯﻳﺮﺍ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ!

ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻫﻢ ﻟﮑﻨﺖ ﺩﺍﺭﺩ!

ﭘﻴﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻌﻤﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻴﺪ ﮐﻪ ﻋﻴﺐ ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻥ ﻫﺎ ﭘﺮ ﺣﺮﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻮﻥ ﻟﮑﻨﺖ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺮ ﺣﺮﻓﻲ ﻧﻤﻲ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻧﻤﻲ ﺁﻭﺭﺩ!

ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﻫﻢ ﻣﻌﻴﻮﺏ ﺍﺳﺖ!

ﭘﻴﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ , ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﻲ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻃﻤﻊ ﻧﻤﻲ ﺑﺮﺩ.

ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﭘﺎﻳﺶ ﻫﻢ ﻣﻲ ﻟﻨﮕﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻋﻴﺐ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺍﺳﺖ!

ﭘﻴﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ, ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻴﺪ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺻﻔﺖ , ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺘﺎﻥ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﺎﻧﺪﻥ, ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﮔﺮﺩﻱ , ﺧﺮﺝ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺍﺷﺪ!

ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ, ﻭﻟﻲ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻋﻘﻞ ﺩﺭﺳﺘﻲ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ!

ﭘﻴﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﻭﺍﻱ, ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮔﻴﺮ ﻫﺴﺘﻴﺪ, ﭘﺲ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺘﻲ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺎﺯﻧﻴﻨﻲ, ﺍﻳﻦ ﻳﮏ ﻋﻴﺐ ﮐﻮﭼﮏ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ



چهارشنبه 27 اسفند 1393 - 03:45
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

سایت گلزاریا برای محمدرضا گلزار تنها سایت گلزاریای واقعی ست محمدرضا گلزار ,سایت رسمی گلزاریا برای محمدرضا گلزار منعکس کننده اخبار کامل فیلم ها و سریال محمدرضا گلزار که عکس ها و پشت صحنه ها بصورت دانلود و اخبار اکران فیلم های رضا گلزار را اطلاع رسانی می کند