شعری عاشقانه با طعم محمدرضا گلزار که ارزش خواندن دارد
صبحی بود , که دمی پلک گشودم بودی
ساده, آرام
تو وجودت حس شد امروز
صبح زیبایی بود
من بودم و احساست...
شب پره باز نمایان شو در این بهبهه تنهایی
بی قراری را شبی یاد گرفتم که نبودی
ولی احساس تو را, بی درنگ
چیدم در لحظه حال
حوزچه اکنون را پر از ماهیانی کردم
که بروی تن خویش, نام تو را حک کردند
اکنون لحظه دل تنگی ماست
این ما, من و توست
حرف ناراست نگو!
تهمت دیرینه نزن! راست بگو!
من که از شرم و حیا رد شده ام
قلب تو را جستم و یکبار غلط در نزدم
نارفیق, در دل ما نیست که نیست
می رود هر چه بد است
حرف بیراهه نگو
گم شده ام باز به آغوش من آمد اکنون
گم شده ام بوی بهشت دارد و من
چه خوشحال از این معرکه ی داغ کنون
زیبا رخ من !
حوز اکنون مرا پر کردی
حرف دیروز شدی
خاطره را تو نوشتی در کتب فاصله ها
فاصله کم شود و دست من و تو به هم گرم شود
قلب من باز همین است که همین است
حرف اکنون شده ای
آرزوی شب فردا شده ای
تو امروز غرق تماشا شده ای
می ترسم از دروغی که چرا گفتی آن روز عجیب
می ترسم از تغییر نگاهت
در میان این هیاهوی کثیف
و خدا شاهد ماست , شاهد قلب من و تو
اگر این بین دلم حرف ناگفته شنید
این خدا بود که صبر داد مرا
اگر این بین دلم غصه شنید
این خدا بود که همدم شده بود
اگر این بین زمان فاصله انداخت میان من و تو
این خدا بود که احساس تو را کنج این دل بنشاند
این چه فصلی است که برویم شده باز ؟
فصل دل تنگی عشاق گران !
عشق به هر دل نرود
باید اندوه عجیبی بکشی
باید از راز درونت قصه عشق بخوانی
که فضا پر شود از فلسفه پاک خدا !
عشق لبخند خداست بر لب آن دل , که همیشه پای بند تو است
بی حیایی, داستان امروز من است
اگر امروز به دیدار من آمده ای
صبح از زبان قلمی فاش شود
که به عشقی لب کاغذ بوسه ای سرخ زده است
اگر امروز به دیدار من آمده ای
من از یاد نبرم خاطره سرخ تو را
من از یاد نبرم لبخند امروز تو را
آه چه دنیای عجیبی ست بین من و تو
دور از هر باور زشت
فقط من و تو
1390/10/17
اسم کتاب صدای حق
شاعر الهه فاخته
@elahe_fakhteh
سایت رسمی الهه فاخته
www.elahefakhteh.ir