انگشتان من به گره خوردن با انگشتان تو عادت داشته اند !

نیستی و حالا این قاتلان زنجیره ای شده اند

بختک جان دیوارهای این شهر

از دور تو را دوست دارم

بی هیچ عطری، آغوشی ، لمسی

و یا حتی بوسه ای !

تنها

دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم

از دور............

موضوع انشا : وقتی بزرگ شدید میخواید چه کاره شوید؟

کودک سرطانی : به نام خدا ، من بزرگ نخواهم شد …

ای مهربانترین آیت مهر: بامهربان ترین یاد به یادت هستم.

پریدن سختـه تـآ وقتی ،

تو دست ِ آدمـآ سنگـه /

اگر هم دونـه می پـآشن ،

یه جـآی کـآر می لنگـه /

تـآ وقتی رو به رو شونـی ،

رفیق و یـآر و همدردن /

سرتو بر نگردون که ،

عجیب این قوم نـآمردن /

مهم نیست بزرگ باشی یا کوچک !

مهم این است که آنقدر مرد باشی که پای حرفت بایستی

وگرنه دهان هر نامردی بوی گند “دوستت دارم” میده

کاش نامت باران بود…

آنوقت تمام مردم شهر هم

برای آمدنت دعا می کردند…!

عززززززززززززززززززززززززززززیز دلم ممنون

از اینکه به اتاقم سر میزنی

مطالبت عالیه عشقم

می بوسمت

هر جای دنیا می خواهی باش

من احساسم را

با همین دست نوشته ها

به قلبت می رسانم........

ز پر خوردن افتى برنج و مرض

ندانى ز خوردن چه باشد غرض‏

سلامت بپرهيز و كم خوردن است‏

كه پر خوارى آزار جان و تن است‏